اگرچه عرب اسرائیلیها همیشه تهدیدی علیه موجودیت دولت یهود تلقی شدهاند اما این تهدید هیچگاه تا بدین حد ملموس نبوده است. رشد جمعیت عرب اسرائیلیها و افزایش سهم آنان از مجموعه جمعیت اسرائیل که گمان میرود تا سال 2050 میلادی به 30 درصد بالغ شود دغدغه نوظهور رهبران اسرائیل است.
این دغدغه امروز بیش از هر زمانی در تاریخ کوتاه این رژیم نگرانکننده است چرا که اکثر عرب اسرائیلیها نوعی احساس تعلق به فلسطینیان دارند. تحقیقات زیادی انجام شد که نشان میدهد عرب اسرائیلیها اگرچه شهروندان این رژیم هستند اما اعتقاد دارند نمیتوانند شهروندان حاکمیتی باشند که یهودیت را به عنوان مهمترین مشخصه خود معرفی میکند.
کنارهگیری عزمی بشاره، از نمایندگان عرب پارلمان اسرائیل(کنست) از ادامه عضویت در این نهاد بار دیگر واقعیت حضور عرب اسرائیلیها در بطن این رژیم را در قالب بحثی داغ در محافل سیاسی تلآویو زنده کرده است.
بشاره 50 ساله از سال 1986 میلادی به کنست راه یافت و در ادامه به اولین عرب اسرائیلی تبدیل شد که برای تصدی نخستوزیری در این رژیم تلاش کرد.
وجود جامعهای بزرگ از فلسطینیان در کشور یهود موضعی است که همیشه موجبات نگرانی زمامداران تلآویو را فراهم آورده است.
اقدام بشاره با انتشار دو کتاب پیرامون جایگاه عرب اسرائیلیها در جامعه اسرائیل مقارن شده که گفته میشود پلیس امنیتی اسرائیل (شینبت) را نسبت به موضوع حساس کرده و موجب شده جامعه اعراب اسرائیل باری دیگر به منزله تهدیدی استراتژیک علیه ادامه حیات رژیم صهیونیستی مطرح شود.
با بالا گرفتن مباحثات پیرامون این مسأله دفتر ایهود اولمرت، نخستوزیر اسرائیل نامهای برای هفتهنامهای متعلق به مجمع دموکراتیک ملی(بلد) از احزاب اسرائیلی که تحت نفوذ عرب اسرائیلیها است، هشدار داد اولمرت آماده مبارزه با هر گروهی است که موجودیت کشور یهود یا وجهه دموکراتیک این رژیم را حتی در چارچوبی کاملاً قانونمند تهدید کند.
عرب اسرائیلی یا فلسطینی شهروند اسرائیل؟
حدود 20 درصد اسرائیلیها، عرب هستند که گمان میرود سهم عربها از جامعه اسرائیل تا سال 2050 میلادی به 30 درصد افزایش پیدا کند. این حقیقت بنیادین پیرامون ساختار جامعه اسرائیل همیشه یکی از عوامل نگرانکننده برای دولتهای پیاپی در اسرائیل بوده است.
این دغدغه امروز بیش از هر زمانی در تاریخ کوتاه این رژیم نگرانکننده است چرا که اکثر عرب اسرائیلیها نوعی احساس تعلق به فلسطینیان دارند. تحقیقات زیادی انجام شد که نشان میدهد عرب اسرائیلیها اگرچه شهروندان این رژیم هستند اما اعتقاد دارند نمیتوانند شهروندان حاکمیتی باشند که یهودیت را به عنوان مهمترین مشخصه خود معرفی میکند.
این تغییر هویت نشانگر شکست سیاستهای زمامداران اسرائیل برای جلوگیری از شکلگیری حرکتی جمعی در بین عرب اسرائیلیها بر پایه هویت واحد است. این سیاستها به ویژه در تقسیمبندیهای سیاسی و نژادی ارائه شده پیرامون جامعه عرب اسرائیلی به منصه ظهور رسیده بود.
مسلمانان 72 درصد جامعه عرب اسرائیلی را تشکیل میدهند، 9 درصد اعضای این جامعه مسیحی، 9 درصد دروزی و 10 درصد اعراب قبایلی هستند که تنها دروزیها به عنوان اقلیتی در دل جامعه اسرائیل به رسمیت شناخته شدهاند.
در واقع این تغییر جهت در احساس از خود در بین عرب اسرائیلیها نتیجه حرکتی است که توسط برخی احزاب سیاسی عرب در دهه 1980 میلادی آغاز شد و به نفوذ آنها در کنست و به تبع آن جذب اکثریت عرب اسرائیلی به فعالیتهای سیاسی منتج شد.
در چارچوب این پروژه 75 درصد عرب اسرائیلیهای واجد شرایط رایدادن در انتخابات پارلمانی 2003 مشارکت کردند که این نرخ در سال 2006 میلادی به 70 درصد کاهش یافت. سه حزب اصلی عرب اسرائیلیها اگرچه رویکردهای سیاسی متفاوتی دارند اما همگی یک ایده واحد یعنی تبدیل اسرائیل به کشوری برای همه شهروندان را دنبال میکنند.
روند رادیکالیزه شدن
تغییر در رفتار سیاسی عرب اسرائیلیها در داخل این رژیم به عنوان نشانی آشکار از رادیکالیزه شده و الگوبرداری آنان از فلسطینیان در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه تفسیر میشود در حالی که این تنها بخشی از تصویر اصلی است.
به واقع آنچه از آن تحت عنوان فلسطینی شدن شهروندان عرب رژیم اسرائیل یاد میشود تابعی از تحول صحنه سیاسی اسرائیل است، عاملی که به احزاب عرب تأثیرگذاریای نوظهور در عرصه سیاست این رژیم بخشیده است.
اواسط دهه 80 میلادی بود که چشمانداز سیاسی اسرائیل بین اردوگاه چپ و راست تقسیم شد و دو حزب لیکود و بلوک کارگر مهمترین نقش را در این عرضه دو قطبی ایفا میکردند.
دو حزب به نوعی موازنه دست یافته بودند و در نتیجه برای تشکیل دولت ناچار به کسب حمایت گروههای سیاسی چون یهودیان افراطی، راستگراهای تندرو و احزاب عرب اسرائیلی بودند که تا پیش از آن احزابی حاشیهای تلقی میشدند.
اعراب در این قالب به متحدان سنتی حزب کارگر تبدیل شدند که در غیاب حمایت آنها امکان دستیابیاش به قدرت ناممکن بود. این نقش متعادلکننده اعراب در سال 1992، زمانی که اتئلاف تحت رهبری اسحاق رابین برای ادامه حیات خود متکی به حمایت آنها بود به اوج رسید.
در نقطه مقابل احزاب عرب بر سر تمهیداتی که شرایط زندگی عربها را ارتقا میبخشد با زمامداران اسرائیل وارد معامله شدند. در بین این تمهیدات امحاء قانونی بود که بر اساس آن به خانوادههای عربی که حداقل یکی از اعضایش خدمت سربازی انجام داده بود کمک هزینه تعلق میگرفت. لغو این قانون به منزله معاف شدن سربازان فرزندان خانوادههای عرب از انجام خدمت سربازی بود.
در ضمن این روند رایدهندگان عرب بر خلاف گذشته به عادتهای جدیدی متمایل شدند که شکلگیری همگرایی بیشتر بین جمعیت عرب اسرائیلیها را به دنبال داشت. این در واقع از تبعات تلاش زمامداران اسرائیل برای تقویت حس ملیگرایی در این رژیم بود.
احزاب عرب اسرائیلی از این فرصت برای نشان دادن نارضایتی خود از حاکم بودن شرایط نابرابر در جامعه و مشارکت در پروسه اتخاذ تصمیمهایی سیاسی در اسرائیل استفاده کردند.
با آغاز روند شکلگیری تحولات گسترده سیاسی در اسرائیل که از سال 2001 میلاادی با به نخستوزیری رسیدن آریل شارون و سپس ایجاد کادیما در نوامبر سال 2005 میلادی آغاز شد اعراب اندک اندک اهمیت خود را در عرصه سیاسی اسرائیل از دست دادند.
در این بین اگرچه تلاشهایی از سوی صهیونیستهای افراطی برای جلوگیری از مشارکت عرب اسرائیلیها در پروسه انتخاباتی صورت گرفته اما رهبران اسرائیل در عمل برای مهار این اقلیت به شیوههای گذشته روی آوردهاند. انتخاب قالب مجادله، از اعضای با سابقه حزب کارگر به وزارت فرهنگ و ورزش نقطه عطفی در این رویکرد بود.